دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 100896
تعداد نوشته ها : 124
تعداد نظرات : 11

Rss
طراح قالب
GraphistThem248

حرم امن تو كافي است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوي گريان شده را

دل سپرديم به آن معجزه ي چشمانت
تا كه آباد كني خانه ي ويران شده را

مِهر تو باعث خاموشي آتشـدان است
خارج از دست خليل است ، گلستان شده را

گندم ري به تنور كرمت پخته شود
از تو داريم پس اين مزرعه ي نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بيشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ي ايوان شده را

به درخانه ي تو بسته و وابسته شديم
چه نيازي است به جنّت سگ دربان شده را

گر قرار است جبينش به قدومت نرسد
كافرش بيش نخوانيم مسلمان شده را

در محلّه خبر لطف تو   بهتر پيچيد
پخش كردند اگر قصه مهمان شده را

شدني نيست كرم داشته باشي ، امّا
دستگيري نكني دست به دامان شده را

پنجره ساخته اي دور ضريح كرمت
تا ببندند به آن زلف پريشان شده را

ما فقط ظاهري از اوج تو را مي بينيم
گذري نيست به معراج ِ تو حيران شده را

جلوه اي كردي و زهراي پر از جذبه ي تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را

 

دسته ها : شعر
1392/6/18

اين روزها كه درد تو بسيار مي شود
غم ها به روي سينه تلمبار مي شود
هر كس كه چپ نگاه به حريم تو مي كند
فردا حواله اش به علمدار مي شود 

شاعر: محمد فردوسي

دسته ها : شعر
1392/4/29

دوباره فاطمه اي پاي در ركاب زده
كرشمه كرده طعنه به ماهتاب زده
براي آنكه مبادا نظر كنند او را
حسين فاطمه بر چهره اش نقاب زده
مسير آمدنش را زد عمه جان جارو
به اشك شوق عمو خاك كوچه آب زده
بگو به ماه فلك ديده ي حسودت كور
كه بوسه بر روي اين ماه آفتاب زده
سه سال آمد و پر زد از آن زمان تا حال
فلك به خاطر رؤياش سر به خواب زده
سروده شد غزل عاشقانه ي ارباب
رسيد باب حوائج به خانه ي ارباب

دسته ها : شعر
1392/4/15

 

امروز آقا، بي تو جور ديگري بود
حتي نگاه ياسها، نيلوفري بود

خورشيد مثل پنج شنبه پا نمي شد
انگار بين رختخوابش بستري بود

برشانه هاي شمع ها در اول صبح
تابوت يك پروانه ي خاكستري بود

وضعيت آب و هوا مثل هميشه
مثل هواي جمعه ي پشت سري بود

چشم زمين جاهليت خيز دنيا
دنبال خطّ كوفي پيغمبري بود

اينكه غروب است و كمي بارانيم، نه
از اولش همه روز گريه آوري بود

در چشمايم ، التماس آخرينم
ما را به سمت “چشمهايت مي بري” بود

دسته ها : شعر
1392/3/31

ميـلاد علــي‌اكبــر آمـد
در جلوه حسين ديگر آمد
از امـر خـدا مگـر دوبـاره
از غـار حـرا پيمبــر آمـد

الله الله اين لالۀ ليلاست- يا يوسف زهراست

اين روح مطهر حسين است
اين پارۀ پيكـر حسين است
اين كوثر كوثـر محمّد
آئينـه مـادر حسيـن است

الله الله اين لالۀ ليلاست- يا يوسف زهراست

عباس علي است بي‌قرارش
زينب زده بوسه بر عذارش
هم قلب ملك شـده كبوتر
هم جـان جهانيـان نثارش

الله الله اين لالۀ ليلاست- يا يوسف زهراست

بابا شده محو و مات رويش
گل بوسه گرفته از گلويش
باشد كه خدا به روز محشر
بخشد همه را به تار مويش

الله الله اين لالۀ ليلاست- يا يوسف زهراست

قرآن حسين و خط و خالش
از حـق صلـوات بـر جمالش
محبـوب دل عزيـز زهرا
ممـدوح محمّـد است و آلش

الله الله اين لالۀ ليلاست- يا يوسف زهراست

در باغ حسين شاخۀ يـاس
بر حسن رسول اشبه الناس
لبخنــد زده بــه روي بابـا
پيوسته ربوده دل ز عباس

الله الله اين لالۀ ليلاست- يا يوسف زهراست

اي نسل جوان كه بي‌قراريد
از بـاغ بـهشت گـل بيـاريد
در محضر حضرت محمّد
روي قــدم علــي گذاريــد

الله الله اين لالۀ ليلاست- يا يوسف زهراست
شاعر: سازگار
دسته ها : شعر
1392/3/30

اي پرتوي از جلوه ي جانانه اباالفضل

بر شمع ولايت شده پروانه اباالفضل

 

در انجمن علوي مردان خدايي

بر شمع ولايت شده پروانه ابالفضل

 

ناموس وفا ، نور هدي ، قبله حاجات

كانون وفا ، مظهر جانانه اباالفضل

 

در مكتب اخلاص و وفاداري و تهذيب

استاد تويي ،كامل و فرزانه ابالفضل

 

در حلقه ي خورشيد عذاران  بهشتي

زد موي تو را دست ملك شانه ، ابالفضل

 

الطاف تو خواهندغلامان حريمت

اي بهره ور از فيض تو بيگانه ابالفضل

 

سوداي تو دارد سر شوريده ام امروز

آهنگ تو دارد دل ديوانه اباالفضل

 

در دام ولاي تو گرفتار ابد شد

مرغ دل من بي هوس دانه ابالفضل

 

يك عمر بود « خوش عمل » از هجر تو بيمار

بفرست دوايي ز شفاخانه ابالفضل

شعر از : عباس خوش عمل

دسته ها : شعر
1392/3/22
اي روح صداقت از دم تو
اي گوهر علم از يم تو
زيبندة توست نام صادق
الحق كه تويي امام صادق
بر هر سخنت ارادت علم
در هر نفست ولادت علم
ميلاد تو اي وليّ سرمد
شد روز ولادت محمد
دسته ها : شعر
1392/3/19

نور عترت آمد از آيينه ام

كيست در غار حراي سينه ام

رگ رگم پيغام احمد مي دهد

سينه ام بوي محمد مي دهد

من سخن گويم ولي من نيستم

اين منم يا او ندانم كيستم

جبرئيل امشب دمد در ناي من

قدسيان خوانند با آواي من

اي بتان كعبه در هم بشكنيد

با من امشب از محمد دم زنيد

از هوا گلبانگ تهليل آمده

ديده بگشائيد جبريل آمده

مكه تا كي مركز نا اهلهاست

پايمال چكمه بوجهلهاست

مكه درياي فروغ وحي شد

بت پرستان بت پرستي نهي شد

روز، روز مرگ ظلم و ظالم است

بانگ نفرت مرد ، اقرا حاكم است

يا محمد منجي عالم توئي

اين مبارك نامه را خاتم توئي

انبيا مشعل ز تو افروختند

وز دمت پيغمبري آموختند

غيرت و مردانگي آئين توست

عزت زن در حجاب دين توست

بر همه اعلام كن زن برده نيست

برده مردان تن پرورده نيست

خاتم توحيد در انگشت تو

حق به پيش روي و حيدر پشت تو

ما تو را زهراي اطهر داده ايم

شير مردي مثل حيدر داده ايم

ما تو را داديم در بين همه

يك خديجه يك علي يك فاطمه

شاعر: مولوي

دسته ها : شعر
1392/3/18


دلم پر مى ‏زند امشب براى حضرت باقر

 

كه گويم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر

 

نديده ديده ى گيتى به علم و دانش و تقوا

 

كسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر

 

ز بهر رفع حاجات و نياز خويش گرديده

 

سلاطين جهان يكسر گداى حضرت باقر

 

زبان از وصف او لكن، قلم از مدح او عاجز

 

كه جز حق كس نمى ‏داند بهاى حضرت باقر

 

نزايد مادر گيتى ز بهر خدمت مردم

 

به جود و بخشش و لطف و سخاى حضرت باقر

 

به ذرات جهان يكسر بود او هادى و رهبر

 

كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر

 

برو كسب فضيلت كن چو مردان خدا اى دل

 

ز بحر دانش بى منتهاى حضرت باقر

 

اگر گردد شفيع ما بنزد خالق يكتا

 

بهر هر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر

 

ز اندوه و غم و محنت بود آسوده و راحت

 

بزير سايه و تحت لواى حضرت باقر


حسن فرح بخشيان (ژوليده نيشابورى)

دسته ها : شعر
1392/2/22

عالم از شور تو غرق هيجان است هنوز
نهضت‌ات مايه الهام جهان است هنوز
بهر ويراني و نابودي بنيان ستم
خون جوشان تو چون سيل، دمان است هنوز
در فداكاري مردانه‌ات اي رهبر عشق
چشم ايام به حيرت نگران است هنوز
كربلاي تو پيام آور خون است و خروش
مكتب‌ات راهنماي همگان است هنوز
تا قيامت ز قيام تو قيامت برپاست
از قيام تو پيام تو عيان است هنوز
همه ماه است محرم، همه جا كرب و بلاست
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز
جاودان بينمت استاده به پيكار، دلير
«لا اري الموت» تو را ورد زبان است هنوز
باغ خشكيده ي دين را تو ز خون دادي آب
نه عجب گر كه شكوفا و جوان است هنوز
تربت پاك تو اي اسوه آزادي و عشق
سرمه ديده صاحب نظران است هنوز
خون گرمت زند آتش به سيه خرمن ظلم
كه به خون تو دو صد شعله نهان است هنوز
انقلاب تو به ما درس فضيلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز
بر جبين «شفق» اين لوحه گلرنگ غروب
هر شب از خون تو صد گونه نشان است هنوز


شاعر : محمد حسين بهجتي (شفق)

دسته ها : شعر
1392/2/16

يگانه اي و نداري شبيه و مانندي
كه بي بديل ترين جلوه خداوندي

معطل اند هزاران فرشته كاسه به دست
عسل بياوري از آن لبي كه مي خندي

به قصد كشتن شاعر شدند هم پيمان
دوچشم مست تو با ابروان پيوندي!

تمام عرش خدا در طواف گهواره
نگاه خيره ي زهرا به طفل دلبندي

به نيمه رمضان و ميان صوت اذان ...
رطب رسيده به دستان آرزومندي

نمي شناخت رسول خدا سر ازپايش
نمي رسيد به آن  لحظه ي خوشايندي

نوشته اند تو را از بهشت آوردند
نوشته اند ز عطري كه مي پراكندي -

لبان فاطمه خندان و چشم مولا اشك
نوشته اند تو مولود اشك و لبخندي

براي خيل غلامان چه خوب مولايي!
براي حيدر و زهرا چه ناز فرزندي!

گدا كه فرق ندارد تو سفره ات پهن است
درِ اميد به روي كسي نمي بندي

دسته ها : شعر
1392/2/14
X