دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 100687
تعداد نوشته ها : 124
تعداد نظرات : 11

Rss
طراح قالب
GraphistThem248

درگاه دوست را سجده كنان مي بوسم

سنگ حرمش را از دل و جان مي بوسم

گفتند دلا سنگ چرا مي بوسي؟

گفتم جاي قدم بامعرفتان مي بوسم

دسته ها : دوستانه
1392/6/22

پيامبر صلى الله عليه و آله:

تَسبيحَةٌ في يَومِ الجُمُعَةِ ، أفضَلُ مِن ألفِ تَسبيحَةٍ في غَيرِ يَومِ الجُمُعَةِ

 

يك بار تسبيح گفتنِ خدا در روز جمعه ، فضيلتش از هزار تسبيح در غير روز جمعه ، بيشتر است .

الفردوس : ج ۳ ص ۳۸۳ ح ۵۱۶۶ / نهج الذكر : ج 1 ، ص180

دسته ها : حديث
1392/6/22

آقا اجازه! اين دو سه خط را خودت بخوان! قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران

 

آقا اجازه! پشت به من كرده قلبتان ديگر نمي دهد به دلم روي خوش نشان!

قصدم گلايه نيست، اجازه! نه به خدا! اصلا به اين نوشته بگوييد «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاك، از زمين از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!

 

آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در كوير باران بيار و باز بباران از آسمان

- اهل بهشت يا كه جهنم؟ خودت بگو!

 

- آقا اجازه! ما كه نه در اين و نه در آن!

«يك پاي در جهنم و يك پاي در بهشت» يا زير دستهاي نجيب تو در امان!
آقا اجازه!............................
.......................................!
باشد! صبور مي شوم اما تو لااقل دستي براي من بده از دورها تكان...


آقا اجازه خسته ام از اينهمه فريب!
آقا اجازه! خسته ام از اين همه فريب، از هاي و هوي مردم اين شهر نا نجيب.

 

آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند، ديوارهاي سنگي از كوچه بي نصيب.

آقا اجازه! باز به من طعنه مي زنند عاشق نديده هاي پر از نفرت رقيب.
«شيرين»ي وجود مرا «تلخ» مي كنند
«فرهاد»هاي كينه پرست پر از فريب!

 

آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود،

«آدم» نمي شويم! بيا: ماجراي «سيب»!
باشد! سكوت مي كنم اما خودت ببين..! آقا اجازه! منتظرند اينهمه غريب....

دسته ها : شعر
1392/6/22

كامل الزيارة:

عن ابن الرضا عليهماالسلام قال:

من زار قبر عمتى بقم فله الجنة

امام جواد :

كسى كه عمه ام را در قم زيارت كند پاداش او بهشت است .

دسته ها : حديث
1392/6/18

حرم امن تو كافي است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوي گريان شده را

دل سپرديم به آن معجزه ي چشمانت
تا كه آباد كني خانه ي ويران شده را

مِهر تو باعث خاموشي آتشـدان است
خارج از دست خليل است ، گلستان شده را

گندم ري به تنور كرمت پخته شود
از تو داريم پس اين مزرعه ي نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بيشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ي ايوان شده را

به درخانه ي تو بسته و وابسته شديم
چه نيازي است به جنّت سگ دربان شده را

گر قرار است جبينش به قدومت نرسد
كافرش بيش نخوانيم مسلمان شده را

در محلّه خبر لطف تو   بهتر پيچيد
پخش كردند اگر قصه مهمان شده را

شدني نيست كرم داشته باشي ، امّا
دستگيري نكني دست به دامان شده را

پنجره ساخته اي دور ضريح كرمت
تا ببندند به آن زلف پريشان شده را

ما فقط ظاهري از اوج تو را مي بينيم
گذري نيست به معراج ِ تو حيران شده را

جلوه اي كردي و زهراي پر از جذبه ي تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را

 

دسته ها : شعر
1392/6/18

به سلامتي رفيقي كه از پشت خنجر خورد

برگشت و گفت:

بيخيال رفيق، مي دونم نشناختي

دسته ها : دوستانه
1392/6/18
X