دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 101114
تعداد نوشته ها : 124
تعداد نظرات : 11

Rss
طراح قالب
GraphistThem248
مردانگي آنجاست

جايي كه پسر بچه اي هنگام بازي

براي اينكه دوست فقيرش خوراكي هايش را بخورد

نقش فروشنده را بازي كرد

دسته ها : دوستانه
1392/9/29

نشنو از ني ، ني حصيري بي رياست

بشنو از دل، دل حريم كبرياست

ني بسوزد، خاك و خاكستر شود

دل بسوزد، خانه ي دلبر شود

دسته ها : دوستانه
1392/9/12

مديريت، تربيت، سازماندهي و هدفمند كردن سوالها بحث مهمي است. يكي از كلاسهاي پر فايده محيط هاي تربيتي، كلاس پرسش و پاسخ است. نوابغ دو الي سه برابر ديگران سوال دارند. آمادگي شنيدن و فهم است. مثال سوال به علم، مثال اشتها به غذاست. اهميت سوال اين قدر بالاست كه اگر بدون سوال آموزش ببيند، دچار آفات علم است. پرسش شروع شد، نياز شروع شده است. آفات علم براي آگاهي هاي بي پرسش است.
علم آن موقع كبر مي آورد كه تشنه نباشي. آفت علم اين است كه به آن عمل نشود. يك بحث اينكه از كه بپرسيم و از چه چيزهايي بپرسيم و نپرسيم، مهم است. سوال زمينه نبوغ است. مديريت نشود هوش منفي فعال مي شود. تقليد از جاهل نبايد كني و به سخنش گوش نكني. گوش كردن يك نوع پرستش است. نگاه كردن به برخي نهي شده است. شخصيت منفي اش در شما نفوذ مي كند. داستان سنخيتي است.
بحث ديگر هوشمند كردن و طبقه بندي سوالات است. اگر مي خواهيد هوش علمي بيابيد در سال سوالات را در دفتري نوشته و طبقه بندي كنيد.
حضرت علي عليه السلام فرمود به راههاي آسمان آگاه ترم و آنجا را بهتر بلدم، دنياي شما را نمي فهمم. مگر از دنياي شما شب زنده داري را دوست دارم. اطعام طعام را دوست دارم. رسيدگي به يتيم را دوست دارم و...
سوال مثل فنر نبايد بيرون آيد. بايد پخته شود. نشانگر تفكر و فرهنگ است.
پيامبر در بعثت در دو مورد با جبريل پيمان شد:
غير خدا شرك نورز و جدل نكن.
فكر گدايي از خويشتن است. مثل همت و تلاش مي ماند. زود سوال كردن باعث بسته شدن ذهن است. اساسا موقعي كه سوال مي كني، فكر فعال نباشد جواب را هم نمي گيري. خوب فكر كني از آن طرف جوابش را هم مي يابي. خيلي از امور توجه مي خواهد جوابش مشخص است. زود سوال نكنيد. بنويسيد، اولويت و دسته بندي كنيد. در طبيعت مثالها زياد است.
سوالتان را از خدا بپرسيد و بخواهيد.
دعاي مطالعه از اين باب است: اللهم اخرجني من الظلمات الوهم و اكرمني بالنور الفهم...

دسته ها :
1392/9/12

آيينه‌ ي مرد جمل آمد به ميدان

يك شير دل مانند يل آمد به ميدان

با سيزده جام عسل آمد به ميدان

اي لشگر كوفه! اجل آمد به ميدان

 

بايد كه قبر خويش را آماده سازيد

در دل جگر داريد اگر بر او بتازيد

 

رفته به بابايش كه اين‌گونه شريف است

از نسل پاك صاحب دين حنيف است

قاسم اگر چه قدّ و بالايش ظريف است

امّا خدايي او سپاهي را حريف است

 

گويد به او عمّه: به بدخواه تو لعنت

مه‌ پاره‌ ي نجمه! به بدخواه تو لعنت

 

شاگرد رزم حضرت عباس، قاسم

آمد ولي در هيبت عباس، قاسم

در بازوانش قدرت عباس، قاسم

به‌ به كه دارد غيرت عباس، قاسم

 

عمّامه‌ ي او را عمويش با نمك بست

مانند بابايش حسن، تحت‌الحنك بست

 

قاسم حريف تن به تن دارد؟ ندارد

اين نوجوان جوشن به تن دارد؟ ندارد

چيزي كم از بابا حسن دارد؟ ندارد

اصلاً مگر ازرق زدن دارد؟ ندارد


ازرق كجا و شير ميدان خطرها ؟!

قاسم بُوَد رزمنده‌ي نسل قمرها

 

وقت پريدن ناگهان بال و پرش ريخت

يك لشكري را ريخت آخر پيكرش ريخت

از ميمنه تا ميسره روي سرش ريخت

از روي زين افتاد قلب مادرش ريخت

 

مثل مدينه كوچه اي را باز كردند

پرتاب سنگ و نيزه را آغاز كردند

شاعر: محمد فردوسي

دسته ها : شعر
1392/9/12

امام حسين (عليه السلام):

أيما اثنَين جَرى بينهما كلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر كانَ سابقة الىَ الجنّة

 

هر يك از دو نفـرى كه ميان آنها نزاعى واقع شود و يكـى از آن دو رضايت ديگرى را بجـويـد ،

سبقت گيـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود.

(كشف الغمة في معرفة الائمه ج 2،ص 33)

دسته ها : حديث
1392/9/12

 

لاتـَرفع حــاجَتَك إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى ديـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب

جز به يكى از سه نفر حاجت مبر: به ديندار، يا صاحب مروت، يا كسى كه اصالت خانوادگى داشته باشد.

(تحف العقول ، ص 247)

دسته ها : حديث
1392/9/10
ني قصه‌ي آن شمع چگل بتوان گفت
ني حال دل سوخته دل بتوان گفت

غم در دل تنگ من از آن است كه نيست
يك دوست كه با او غم دل بتوان گفت

عمري ز پي مراد ضايع دارم
وز دور فلك چيست كه نافع دارم

با هر كه بگفتم كه تو را دوست شدم
شد دشمن من وه كه چه طالع دارم
شاعر: حافظ
دسته ها : دوستانه
1392/9/10

با سلام

تا پايان ماه صفر اين قسمت وبلاگ تعطيل است...

با اشك هاش دفتر خود را نمور كرد                     در خود تمام مرثيه ها را مرور كرد

ذهنش ز روضه هاي مجسم عبور كرد                  شاعر بساط سينه زدن را كه جور كرد

 

احساس كرد از همه عالم جدا شده ست

در بيت هاش مجلس ماتم به پا شده ست

 

در اوج روضه خوب دلش را كه غم گرفت          وقتي كه ميزو دفتر و خودكار دم گرفت

وقتش رسيده بود به دستش قلم گرفت                   مثل هميشه رخصتي از محتشم گرفت

 

باز اين چه شورش است كه در جان "واژه" هاست

شاعر شكست خورده ي طوفان "واژه" هاست

 

بي اختيار شد قلمش را رها گذاشت                      دستي ز غيب قافيه را كربلا گذاشت

يك بيت بعد واژه لب تشنه را گذاشت                    تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

 

حس كرد پا به پاش جهان گريه مي كند

دارد غروب فرشچيان گريه مي كند

 

با اين زبان چگونه بگويم چه ها كشيد                   بر روي خاك وخون بدني را رها كشيد

او را چنان فناي خدا، بي ريا كشيد                        حتي براش جاي كفن؛ بوريا كشيد

 

در خون كشيد قافيه ها را، حروف را

از بس كه گريه كرد تمام لهوف را

 

اما در اوج روضه كم آورد و رنگ باخت              بالا گرفت كار و سپس آسمان گداخت

اين بند را جداي همه روي نيزه ساخت                 خورشيد سر بريده غروبي نمي شناخت

 

بر اوج نيزه گرم طلوعي دوباره بود

او كهكشان روشن هفده ستاره بود

 

خون جاي واژه بر لبش آورد و بعد از آن...          پيشانيش پر از عرق سرد و بعد از آن...

خود را ميان معركه حس كرد و بعد از آن...         شاعر بريد و تاب نياورد و بعد از آن...

 

در خلسه اي عميق خودش بود و هيچ كس

شاعر كنار دفترش افتاد از نفس


شاعر: سيد حمي رضا برقعي

دسته ها : شعر
1392/9/10
ني قصه‌ي آن شمع چگل بتوان گفت
ني حال دل سوخته دل بتوان گفت

غم در دل تنگ من از آن است كه نيست
يك دوست كه با او غم دل بتوان گفت

عمري ز پي مراد ضايع دارم
وز دور فلك چيست كه نافع دارم

با هر كه بگفتم كه تو را دوست شدم
شد دشمن من وه كه چه طالع دارم
شاعر: حافظ
دسته ها : شعر
1392/7/4

امام صادق سلام الله عليه :

مَن حَسُنَت نِيَّتُهُ زيدَ فى رِزقِهِ؛

هر كس نيتش خوب باشد روزيش زياد مى‏شود.

كافى، ج 2، ص 105، ح 11؛ دانش‏نامه قرآن و حديث، ج 11، ص 284.

دسته ها : حديث
1392/7/4
X